مرگ من.. ( از ش ش شب ) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

مرگ من با زایشم آغاز شد

زندگانی بهر من یک راز شد

 

جز سیاهی دیده ام چیزی ندید

تا که آغوشش به گیتی باز شد

 

ساز هستی هر طرف شوری فکند

وین نوا در گوش من ناساز شد

 

راه خوشبختی که راهی راست بود

در بر اندیشه ام یک ماز شد

 

زندگی افسانه ی آه من است

مرگ من با زایشم آغاز شد

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ شنبه 6 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب